نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

انضباط !

+ ورزش داریم... 

پوتین پوشیدم پاشنه هایش قدم رو میرسونه به  ۱۶۷-۱۶۶ با خودم یک جفت عشق-آل استار- بردم مدرسه و انداختم توی جامیز تا وقتی[حمزه]- معلم ورزشم- خواست کلید کند داغون نشم 

صدای یکی میاد  

-[مِـسی]-ناظمم- به دوم ریاضی دو ها که ورزش داشتن نمره انضباط داده.  

توی جونم یک ولوله افتاده ناخونگیرم را در آوردم تا ۲ تا بیلی که روی انگشت شصت کاشتم را بگیرم تخته را پاک میکنم و گچ های فسقلی را می ریزم دور. 

میزهارا صاف میکنم و سفارش میکنم :‌ 

- بچه ها زیر میز هاتون کثیف نباشه!! 

«نماینده ام خیر سرم!» 

منتظر[مِسی] نشستیم کلاس مثل همیشه شلوغ نیست که با وارد شدن خود  ِ‌ [حمزه] دوباره کلاس شلوغ میشه. 

-شطرنج ها رو میز!!
« اه! من از شطرنج متنفرم! مردم ۲ ساعت فقط روی حرکت یه سری مهره کلید میکنن ... » 

اما انگار مجبورم... ۴ تایی میریزیم سر یک شطرنج. من سعی میکنم که به زهره یاد بدهم. 

-زهره جون مرحله ی اول اینه که اسب و فیل رو بندازی بالا و تند تند بگیری... بعدش باید... 

- آخه شاه که خوب نیست پیاده باشه باید بشینه رو اسب... 

«[حمزه] داره درس میدهد حرکات رو » 

مهره های سیاه و سفید-شاه و وزیز و ۲ سرباز- ۲ خانواده ی مهربون و گرم و صمیمی هستن که رفتن مهمونی...  

(زینب میخندد) 

  ...  

+‌  یه ربع آخر[مِسی] می یاد سرکلاس... 

کلاسمون دچار یه سکوت عجیب شده سکوتی که هرگز نداشته! با فک ِ‌درازش و یه سری دفتر و دستک میشینه پشت میز معلم.  

- نماینده ها بیان. 

 «مثل مرغ به زینب چسبیدم.»  

شروع میکنه...  

-آقاجانی...  

بچه ها باید جلوی ۳۳ نفر وایسند و [مِسی] - اگر مشکل داره - تحقیر کند و اگر نه هم به زور و شل دهنش تکون بخوره که  

- براش دست بزنید. 

شین رو رد میکنه صفری رو صدا میزنه و عسکری رو ترور شخصیتی میکنه ... من را صدا میزند 

- میم ِ‌ کاف !  ...  ۱-۲-۳-۴... ۴ تا معلم بهت انضباط ندادن!  

(به این فکر میکنم که دارم رکورد میشکنم!) ... نمیتونه راجع به مامانم ایرادی بگیره... خدارو شکر به حجاب هم اشاره ای نمیکنه... ادامه میده 

-کاف! یعنی چی تو نماینده ای!! این خیلی بده! نوبت بدی اگه از همه نیم نمره کم کنم از تو یک نمره کم میکنم!! جبران میکنی ...  

جوری نگاهم میکنه که انگار عقاب به طعمه اش! 

  

... 

قراره جبران کنم!! 

مثلا!!

نظرات 5 + ارسال نظر

نماینده ای مهشید ؟

و اینکه من برای اولین بار نمره انضباط دبیرستانم بیست شدش ... و اینکه کم کم میفهمی مهم نیس ...

+ چه مدرسه ی خوبی ! کاش ما هم شطرنج کار میکردیم .

لَ یا 1 بهمن 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://ho-de.blogfa.com

جبران کن...! اوفف خیلی مسخره ست
به نظرت برای ما به جز مدرسه کجا هست که سی نفری بتونیم توطئه کنیم٬شیطنت کنیم٬بزنیم تو سر و کلهء هم؟!

[شاید دوست نداشته باشی چیزی بگم... یعنی مطمئنا همینه. اما یه کم خوشحالم یه کم متاسف... برای اتفاقی که افتاده]

ویـرژیـل 1 بهمن 1389 ساعت 04:53 ب.ظ http://animalcomedy.blogsky.com/

اولا سلام...
دومـا تحویـل می گیـریـم... شومـا نوشتـی لینک ام نکـن!!!
سومـا ما نمی دونستیـم خـونـه خـریـدی جدیـدا...
چهـارمـا می دونستی در شطرنج مـا می گیـم وزیر و اون ها می گـن ملکه!!؟
پنجمـا به ایـن حـرفـها نیست... زرتشت ارزش داشت ولیکـن مسئله اینـه که شمـایل گری اساسا در خاور میـانـه صورت نمی گیره چنـدان... حـالا زرتشت باشـه یـا یـه دختـره که انقـدر خوشگلـه که عکس نـذاشته!!!
ششمـا تـو و نمـاینـدگی!؟؟؟ عجبـا...

نیلوفر 1 بهمن 1389 ساعت 11:26 ب.ظ

من این مسی و میشناسم
داغونه...داغون
بی خیال بیچاره مشکلات زیاد داره.تنها ام که هست.می دونی که

S e P i D e H 6 بهمن 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

مهشید تو هم حتماٌ برو تو اون سایته که آدرسش تو وبمه ... واسم جالب بوده چیزهایی که تا الان شنیدم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد