نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

«میم»

من «دخترم» میشوم وقتی مادرم پای تلفن به دوستش از معدل و رشته ام میگوید.

من«خواهرم» میشوم برای دوستان خواهرم هنگامی که دارد اذیت هایم و سرو صدا هایم را میگوید

من «دختره ی احمق» میشوم وقتی دستم به فنجان قهوه یا چای میخورد و فرش کثیف میشود.

من«وظیفه نشناس» میشوم وقتی نمره ی فیزیکم را اعلام میکنم.

من«دانش آموز»  ِ‌معمولی میشوم وقتی میگویم که زیست شناسی چند شدم یا هندسه پیشرفت کردم.

من «دختره»میشوم هنگامی که میخواهند بهم بی احترامی کنند.

من«کثافت» میشوم... بعضی اوقات ...

من «عضو ِ‌ بد ِ‌ خانواده » میشوم وقتی تمام صبح جمعه توی تخت آهنگ گوش کردم و ظهر هم برای خودم وقت صرف کردم.

من«سخنور ِ‌عالی» میشوم وقتی باید یک برنامه را برای اولیا اجرا کنم...

من«بی انضباط و شلوغ» میشوم وقتی میخواهند نمره انضباط بدهند.

من« بد خط » میشوم وقتی باید برای ناظم لیست رد کنم.

من «خوش خط» میشوم وقتی یک عالمه نوشتی  های ادبیات ِ دوستم مانده

من «دیوانه» میشوم وقتی توی نگاهم هیچ حسی موج نمیزند...

من «زنیکه» میشوم وقتی به هیچ مردی اعتنایی نمیکنم.

من « ضعیفه» میشوم وقتی میخواهم بروم اصفهان... دانشکده ی پزشکی...

من « دوست ِ‌ بد» میشوم وقتی خودم کوه ِ‌مشکلاتم و اصلا حوصله ندارم نیاز به همصحبت دارم.

من « دختر بی معرفت» میشوم وقتی از عقلم برای حل مشکلات کمک میگرم.

من «خرخون» میشوم وقتی فقط یک درس دینی-شیمی را میخوانم و جواب میدهم.

من «خنگ ِ  مادرزاد» میشوم وقتی با ریاضی- فیزیک آبم توی یک جوب نمیرود.

من«دستبوس» میشوم وقتی مادرم در جواب ِ‌دخترتون چه خوشگله به دوستانش میگوید!

من«ور وره جادو» میشوم وقتی مدام نق میزنم!

حتما...

من«دوشیزه مکرمه» میشوم وقتی زنها روی سرم قند میسابد و توی دلم قند آب میشود

من«مرحومه مغفوره» میشوم وقتی زیر یک کوه خاک بلاخره به‌ آرامش میرسم...

من در ماه های اول عشق «عروسک- ملوسک-عشقک- پیشی ملوسه-پرنسس و ویتامین و ...»‌میشوم!

من«دختری مهربان و دوستی بی نظیر»میشوم البته تا چهلمم!


من « خودم» هستم!

فقط خودم!


«میــــم»

نظرات 12 + ارسال نظر
هاله 7 بهمن 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

وای مهشید ! فوق العاده بود این نوشته ت !! میفهمی ؟؟

کاش بقیه هم میفهمیدن که " من " فقط " خودم " هستم .. و " تو " فقط " خودت " ....
و این القاب ِ متغیر !!

هاله 7 بهمن 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

ا ِ ! اول شدم و نفهمیدم !

میترا 8 بهمن 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://mitra89.blogfa.com

وای خدایا من چی بگم پس؟!
من الان" بی مسئولیت/ دیوانه / ..."(نگم بهتره) هستم!
من کارنامه را گند زده ام!
مهشید داستان گذاشتم رو وب خوشحال میشم نظرتو بدونم عزیزم!

لَ یا 8 بهمن 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://ho-de.blogfa.com

خب "تو" چی هستی؟
ترکیبی از همهء اینا!

زینب 8 بهمن 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

تو هر چیزی بشی مهشیدی وبلاگ جدیدت خیلی خوبه تبریک میگم

دانــتـه 9 بهمن 1389 ساعت 12:01 ب.ظ http://humantragedy.blogsky.com/

من هم بـا لَ یـای عزیز موافقـم...
در نهـایـت تو چی هستی!؟ ترکیبی از این ها...!؟ یـا خـود ِ خـود ِ ات!؟ و اصلا پس کــِــی خود ِ خود ات می شوی!؟ بی تعریف... سـاده... کـامل...

میترا 9 بهمن 1389 ساعت 04:49 ب.ظ http://mitra89.blogfa.com

سلام عزیزم...
به منم سر بزن گاهی گداری !
ما ها همیشه محکوم به "دختره " بودن (و البته چیزای دیگه) هستیم!
کجایین تو و س÷یده ؟ انگار دو سه روزی نیستین!

ســانــیـــا 10 بهمن 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://funnyworld.blogfa.com/

واقعا بی نظیر بود ... واقعا ... تو فقط مهشیدی ... مهشید یعنی همه ی تو ... گمونم مهشید کافی باشه .

لَ یا 12 بهمن 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://ho-de.blogfa.com

??

هاله 13 بهمن 1389 ساعت 10:15 ق.ظ

مهشید کجااااایییی ؟؟

میترا 14 بهمن 1389 ساعت 11:41 ق.ظ http://mitra89.blogfa.com


چرا نمیای؟؟؟؟؟؟

کجایی ؟؟؟؟؟؟؟

یه هفته شد بس نیست؟؟؟؟؟؟؟

دارم نا امید میشم!!!!!!!!!

حالت خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکتا 1 اسفند 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

خیلی زیبا بود
در عین حال تلخ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد