نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

طولانی ترین مسافرت زندگیم

اول از همه باید عذر خواهی کنم که بدون خداحافظی رفتم... ولی باید بگم همسفر های ما اصلا اهل برنامه ریزی و عمل کردن به برنامه ریزی های هیچکس حتی خودشون هم نبودن! رفتیم مازندارن ... مثل همیشه... ویلای خالم که قراره بشه ویلای همیشگی... البته قرار بود فردا برگردیم ولی گفتم که ... کسی اون جا به برنامه اهمیتی نمیداد ...

کلا شمال ایران قشنگه مث بقیه ی جاهای ایران البته من که قسمت نشده غیر از اردبیل و مازندران و رشت و مشهد جای دیگه رو از نزدیک ببینم اما میدونم که یزد و کرمان وشیراز سواحل جنوبی هم خیلی فوق العاده اند.

 مسافرت خوبی بود... این وسط ها دوسه روز داییم و خاله ی بزرگم هم به ما پیوستن و رفتن من کلی فارغ از درس و مدرسه و فکر و خیال خندیدم و وسطی بازی کردم و غیبت کردم و تخمه خوردم گل یا پوچ بازی کردم و حکم و اعتراض بازی کردم و فال گرفتم و چقدر واقعا هَله هوله خوردم! دیگه تا سال دیگه چیپس و پفک و لواشک تعطیل! چقدر رقصیدیم! شما هرکاری بگید ما نکردیم ما دقیقا همون کارو کردیم!

ولی دیگه تموم شده برگشتیم تهران و بعد از هشت روز من با دل ِ تنگم... هوای پردود تهران و نفس کشیدم... اوتوبان نواب و خیابون و محلمون رو بو کردم... دلم برای محلمون که همیشه پر از آدمای اجق وجقه تنگ شده بود ... دلم میخواست همه ی تهران رو بقل کنم....

 

+ وای که چقدر کار دارم! باید بیام و به همتون سر بزنم... دلم برای دست خط های تک تکتون یه فسقل شده! 

 

سرسبزی ایرانمون مبارک.... به امید این که آخر سال سال ۹۰ رو جشن بگیریم نه اول سال ۹۱ رو... 

  

+شاد باشید چون لیاقت شاد بودن رو دارید. 

 

اضاف : راستی... رسیدنم به خیر !
خیلی خوش اومدم!

نظرات 7 + ارسال نظر
مهدی 9 فروردین 1390 ساعت 10:04 ب.ظ http://gitarzan.blogsky.com

سلام.. مطلبتو خوندم
زیبا بود

S e P i D e H 9 فروردین 1390 ساعت 10:40 ب.ظ

به سلامتی ..
مال ما ۸ روز نشد.. ۲-۳ روز بود .. ولی همه این کارا رو کردیم ..

آن شــرلــی 10 فروردین 1390 ساعت 12:10 ق.ظ

نمیبخشمت . یهو رفتی .گوشیتم خاموش بود . دیگه دوستت ندارم ! بد !

{ مهربون میشم !}

خیلی خوش اومدی . به خدا پدیده شدی . اصلا نیستی . باید تو آسمونا دنبالت بگردیم . حالا این همه خوش گذروندی سهم ما چی میشه ؟!

معلومه باید هر روز آپ کنی . دلم واست شده قد یه فندق دختر ...

فـرشـاد 10 فروردین 1390 ساعت 02:02 ق.ظ

وااااای چه خودت رو تحویل می گیـری!؟؟؟
می دونـی که عیـده هیشکی حواسش به اون یکی نیسـت!!!
.
.
.
ولی حالا... خوش اومـدی جـــدی جــــدی...

.
سرود آمـاده شـد!؟؟؟

آدم بگیره بزنه ناکارش کنه!

Mah$hiD 10 فروردین 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://zirebaran22.blogfa.com

همنام کوچـــــک سلام

میسی اومدی پیشمان مهی خانومی : )

Mah$hiD 10 فروردین 1390 ساعت 04:38 ب.ظ http://zirebaran22.blogfa.com

ممنون از لینکــــ
منم میلینکمـــ

حتما سر میزنم بهتـــــ مهی جون

هاله 10 فروردین 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

واااااای که از دست ِ تو مهشید ! اینقدر دلم برات تنگولیده بود اینقدر سایزش کم شده بود که .... واای ! به جاش الان خیلی ذوق مرگ شدم دیدم بازم اومدی و نوشتی ... ! فک می کردم نت رو گذاشتی کنار یا یه همچین چیزاییی !
شروع ِ خوبی بود برای نود .. همیشه شاد باشی خانومم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد