نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

سندورم راکدینگ . . .

وقتی یکی کنارم باشه دیگه نمیتونم خودم باشم... خودم یه چیز عجیب غریبیه ... یه سری کارا میکنم تو تنهایی ... یا به یه چیزایی فکر میکنم که عمرا کسی حدس بزنه یه همچین چیزایی تو فکر مهشیده...  

از روز اول عید من تنها نشده بودم... خونه ی مامان بزرگ ها این مسافرت و ... خلاصه همه چیز خیلی شلوع و در هم برهم شده بود... نمیتونستم حتی فکر کنم... یا اگر فکر میکردم به چیزای پوچ و احمقانه بوده ... امروز نیلوفر از خونه رفت بیرون ومن اومدم این جا و آهنگ گذاشتم...  به درس خوندنم فکر کردم... آخه هنوز کارای مدرسم رو تکمیل نکردم... نمیدونم چرا احساس میکنم نمیتونم از پس بعضی از درسا بربیام و میدونم تا وقتی باورم نشه  که میتونم... نمیتونم کاری کنم... میدونم که فرصتم برای امتحان های خرداد خیلی کمه... همه ی این چیز هارو میدونم ولی نشستم و دارم نگاه میکنم!... و حتی میدونم که اگه تلاش کنم و نشینم این طوری نگاه کنم حتما موفق میشم ولی بازم نشستم و دارم نگاه میکنم...

میدونید... به یه استارت احتیاج دارم... یه استارت اساسی... باید خیلی زود استارت بخورم... چون اگه دیر بشه فاجعه میشه! 

   

یه قسمتی از زندگی من هست که راکد مونده ... وجود من درست مثل یه رود در جریانه ولی یه قسمتی از اون... مث احساسات دخترونم و انگیزم برای انجام یه سری از کارا... و چیزای دیگه... ساکن مونده... درست مث یه برکه.... این قدر راکده که حتی با عوض شدن دهه و نو شدن سال و بهار و این چیزا نتونستم اونو به جریان بندازم... انگار گیر کرده ... 

شاید قدم اول اینه که باور کنم تنها کسی که میتونه بهم کمک کنه خودمم! ... ببینید !‌من میدونم که قدم اول چیه ... ولی نشتم و دارم نگاه میکنم و منتظر امداد غیبی ام...  

باید باور کنم که باید از شر این مرض خلاص شم!
من واقعا سندرم راکدینگ دارم!

نظرات 9 + ارسال نظر
Mah$hiD 11 فروردین 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://zirebaran22.blogfa.com

سلام مهـــی:*
شاید این سندروم ُ خیلیا داشته باشن!
ولی همونجوری که گفتی خودت باید اولین قدم رو برداری
امیدوارم که موفق باشـــی

(:

S e P i D e H 11 فروردین 1390 ساعت 05:27 ب.ظ

ما بیشماریم!
یو کن ..

.. parastoo .. 11 فروردین 1390 ساعت 05:27 ب.ظ http://www.8-11.blogfa.com




✿✿
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
◄███▓▒░░ سلام آپـم خوشحال میشم سر بزنی ░░▒▓███►
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
✿✿



حمیوث 11 فروردین 1390 ساعت 10:15 ب.ظ http://yadegari0111.blogfa.com

مهشید اصلا با من حرف نزن کلا.
هیچ هم مطالبتو نمی خونم ها
گفته باشم.
عیدت هم مبارک نباشه اصلا.
اصلا.

هاله 11 فروردین 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

وای خرداد ... وای امتحانای نهایی !! وای من تا اون موقع هزار بار می میرم و زنده .. میشم ؟!!

انگیزه ؟ انگیزه میخوای ؟؟ شنیدم دیگه تو بازار ِ سیاه هم انگیزه پیدا نمیشه .. اما تو بگرد دنبالش .. همیشه حتما یه چیزی هست واسه انگیزه دادن ... مثه تماشای طلوع ِ خورشید .. خندیدن یه بچه .. بازی ِ سایه ی دستت روی دیوار ... و از همین چیز هایی که ملت میگن ... حتما هست .. بگرد دنبالش ... چشماتو باز نگه دار ... قدم هاتو محکم ... برو دنبالش ... تو میتونی مهشید ! تو میتونی ! تو میتونی !
اه ! دختر ! تو میتونی دیگه ! نگو نه ! :|

هاله 11 فروردین 1390 ساعت 10:25 ب.ظ

راستی .. اینم سایت واسه آپلود ِ عکس .. نمیدونم تا چن وقت دیگه باز میمونه ...
http://www.imgiran.com

آن شــرلــی 11 فروردین 1390 ساعت 11:11 ب.ظ

میدونی ، شاید خیلی جالب نباشه ، اما من بهت توصیه می کنم خودتو واسه امتحانات خرداد نکشی . نه اینکه درس نخونی نه ، منظورم اینه که سعی کن تا زمانی بخونی که واقعا ً حس میکنی نیاز داری و حوصله داری . مثلا ساعت 3 شب موقع درس خوندن نیست ! کمتر به خودت فشار بیار تا راحت باشی . امتحان خرداد اصلی تو ، سال آینده اس .

انگیزه رو واقعا ً نمی دونم . واسه همینه که جدیدا ً سعی می کنیم با بچه ها برنامه بریزم و جمعی درس بخونیم . برای مثال با غزال و فاطمه میگیم امروز باید فصل هشت زیست شناسی رو بخونیم . وقتی فکر کنی ، باید به اون دوستات برسی انگیزه ایجاد میشه در تو . اقلا ً واسه من جواب داد . امیدوارم هر چی پیش میاد ، دقیقا ً به خیر و صلاحت باشه .

در ضمن ، نمی دونم باید چه جوری بگم بهت اما ارزنده ترین درسی که من توی سال های زندگیم از هستی گرفتم اینه که توقع داشته باشم هر چیز سر موقع انجام بشه . مثلا ً هفته ی اول که با دوست پسرم به هم زده بودم همه میگفتن که باید فراموش کنی و ناراحتی رو بذاری کنار و این چنین توصیه ها ، اما همیشه می دونستم الان وقتش نیست . زمانی که من خواستم که از این شرایط بیام بیرون ، باید به تک تک سلول های جسمم و روح و روانم فرصت بدم که برای عبور از این مرحله ، و به موقعش خودش انجام شد .

موفق باشی عزیز دلم .

{ اه چه قدر پر حرفی کردم!}

سارا 11 فروردین 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.blogfa.com

سلام دوست عزیز. همه همین طورن. استارت زدن برای درس خوندن یکم سخته ولی وقتی راه بیفتی زود تو درسا پیش میری. چاره اش هم یه برنامه هست که هم به درسا برسی و هم به تفریحت.بشکن این راکدینگو!

شما آدرس وبلاگت چرا آدرس اصلی وبسایت بلگفاست اونوقت؟

سارا 11 فروردین 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://worthliving.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد