نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

نیمکت سفید

چون میگذرد غمی نیست . . .

پرگار ۲

  قضاوت

رفتیم سینما با سپیده...جدایی نادر از سیمین... نوشته و ساخته ی اصغر فرهادی ... که چقدر تحت تاثیرم قرار داد...  

 

راستی چه باید از این فیلم ها یاد گرفت ؟ فقط باید فکر کرد که چرا به قول سپیده ملت کارگردان علاقه دارند برای پایان فیلم خودت تصمیم بگیری... مثل اینکه خودمان تصمیم گرفتیم الی مرد یا زنده ماند... حالا خودمان آینده ی ترمه را رقم بزنیم ... 

درست است آقای فرهادی ۲ فیلم معروفش را با پایانی باز پشت سرگذاشت که تماشاگر را تشویق کند ادامه اش را پردازش کند اما چرا نباید این جنبه ی سبک آقای فرهادی را در نظر گرفت که در کل فیلم نمی شود حق را به کسی داد... در کل نمیشود قضاوت کرد... شاید در این جا نکته ای را به ایرانی ها گوشزد میکند این داستان که چرا همه ی ما این قدر زود راجع به هم قضاوت میکنیم؟ 

 

همه ی ما انسان هایی هستیم که در زندگی خود جزئیات ریز و درشتی داریم اما دیگران بلافصله با دیدن ما شروع به نظر دادن کرده و برای ما صفت ارائه میدهند و راهکار پیشنهاد میکنند... چرا مردم این چنین هستند...؟ واقعا یک انسان - خود من- به چه حقی به خود اجازه میدهد رای دهد در باره ی کسی ...  افکار پوچ خود را شایعه سازد و با حرف هایش ذهنیت دیگران را در مورد اتفاقی یا شخصی لکه دار کند؟  

چرا با قضاوت های بی مورد این قدر دل مردم را شکستیم  بدون این که بدانیم در عمق خبری که شنیدیم چه بوده ؟ ... چرا ماجرای قتل فرزندی به دست مادرش را میشنویم که از فقر بوده و حکم صاردر میکنیم ؟ چه کسی میداند اگر آن کودک نمی مرد فردا قرار بود دست به چه کاری بزند ؟ چه مریضی داشت ؟ پدرش قرار بود او را چند هزار تومان بفروشد ؟ ... چه کسی می داند مادرش معتاد بود یا پدرش؟ آیا کودک مریضی داشت ؟ آیا این قتل عمد بود ؟ زن مریضی روانی داشت ؟ شوهرش هر شب عصبی میشد و کودک از زود ضربه ها ی پدر تا صبح چند بار می میرد و زنده مبشد یا خیلی مسائل جزئی دیگر ... ؟ 

  

خواهرم در آستانه ی گرفتن مدرک روانشناسی به من گفت که الاترین درجه در روانشناسی قضاوت ناحق نکردن است چه خوب میشد همه یاد بگیریم...  البته خود من یاد بگیرم و موضوع مناسب تری برای صجبت های بی سرو تهم انتخاب کنم...  من باید از خودم شروع کنم...  (‌سخته ... ولی ممکنه!) 

 

+ کاش اصغر فرهادی در همین خاک به تاراج رفته بماند ... با این که هنرش از دست میرود... با این که استعدادش زیر قانون های سفت و سخت امضاهای متعدد و بروکراسی کمرنگ خواهد شد... مثل مهران مدیری که چقدر هر روز تحلیل میرود به خاطر چهار چوب های وزارت-اررر--ش--اد! 

   

  

+پست پرگار زدم و حرف از ایرانم و ایرانی ها شد ... ایمیلم را چک میکردم که خواندم به هموطنانت بگو :‌ 

- سگ پارس نمیکند... واق واق میکند. پارس کلام آریایی هاست... متاسفانه این ضربه ای بود که از تازیان خوردیم... به جای گفتن واژه ی پارس سگ از واق واق استفاده کنید...

- ما غذا نمیخوریم ... غذا در زبان تازیان به معنای پس آب شتر است و در دوران اسارات هنگامی که به آرایی های اثیر نان و آبی داده میشد گفته میشد: غذا بخورید ! ... به جای واژه ی غذا از خوراک - نهار- شام - میان وعده- استفاده کنید. 

  +‌چقدر دلم برای وطنم میسوزد وقتی خیلی چیز ها را میبینم . . . 

+‌باز دوباره عمو فرشاد ترکمان کرد ... حیف میشود این استعدادش را ثبت و حذف میکند ! هرکار کنیم عمو فری هم پسر است و مثل بقیه مذکر ها ! ...  

 

+‌تولد خواهرم مبارک ...  عزیز ترین عزیزم است نیلوفر!

نظرات 6 + ارسال نظر
آن شــرلــی 19 فروردین 1390 ساعت 12:11 ق.ظ

مهشید این مقوله اقلا توی ایران خیلی سخته . توی ایرانی که ما یاد گرفتیم در مورد لباس مردم گرفته تا رفتارشون با حیوون خونگیشون و بچه شون و ... و هزاران مورد دیگه نظر بدیم کار سختیه که سعی کنیم قضاوت نکنیم ... البته خب ممکنه ... اول باید مطمئن شیم که قضاوت حق ما نیست .

چه قدر تحقیر آمیز . یادم باشه که توی استفاده از کلمات دقت به خرج بدم ....

+ خیلی دوست دارم ببینم این فیلم رو ...

بنده ی تنهای خدا 19 فروردین 1390 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام
خوبه که به این رسیدی که قضاوت نباید کرد . من دلم می خواد یه سری چیزای دیگم بگم ولی اجازه ندارم اجازه ندارم خیلی چیزارو بگم .
به هر حال پس در این مورد چیزی نگم بهتره راستی از تذکرت ممنونم ولی از اون جایی که من فرصت خوندن دوباره ی مطالبمو ندارم این اتفاقام میافته البته شکی تو این نیست که خودمم بی سوادم.
دوصط دارم.

لَ یا 19 فروردین 1390 ساعت 07:36 ب.ظ

...

+ من فکر می کنم واژه توی حال معنی پیدا می کنه. درسته معنی و اصل و ریشه ش اونه و ما هم می گیم و انگار خودمونُ تحقیر می کنیم... ولی رسما خودمونُ تحقیر نمی کنیم!!
چون وقتی الـآن بپرسن غذا یعنی چی میگیم خوراک٬ نهار٬ شام٬ میان وعده... نمی دونم باز!؟
-یه سری لغات دیگه م هست ذهنم یاری کرد می گم بهت!-

+تولد نیلوفر مبارک :)

حمیوث 20 فروردین 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

با تمام قسمات نظر لعیا موافقم
الی مرده بود دیگه. جسدشم نشون دادن. چیش مشخص نبود؟

بعضیا گفتن اون الی نبوده...

Mah$hiD 21 فروردین 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://zirebaran22.blogfa.com

منم که از همه کس دارم تعریف این فیلم رو میشنوم ولی هنوز نتونستم برم ببینم

وای که چه قد متنفرم از قضـــــاوت اونم از نوع عجولانش!

خواهرت روانشناسی میخونه؟ایولD:

تولدش هم خیـــلی خیـــلی مبارکـــــــ

SiLENT LOVE & HiDDEN LOVE 24 فروردین 1390 ساعت 01:45 ق.ظ http://WWW.MOSTAFA-POSHTiBAN.BLOGFA.COM

چه کسی می گوید که گرانی شده است ؟
دوره ارزانی است !!!
دل ربودن ارزان ، دل شکستن ارزان ،
دوستی ارزان است ، دشمنیها ارزان ،
تن عریان ارزان ، آبرو قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزانتر ،
قیمت عشق چقدر کم شده است ؟
کمتر از آب روان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت انسان ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد